خدایا خوابي یا بیدار ؟
نمی دانم
اگر خوابی و بر ما این همه ظلم و ستم را
- آی مالك جان ها - نمی بینی
چه گویم من
و گر بیداری و دستان پر خون ، جام ها ی لبریز از جان آدم ها را می بینی
سکوتت سخت براي چيست ؟
خدایا در آنجایی که قیمتِ یک قرص نان ، صدها جان انسان است
سکوتت چیست ؟
تا کی مردن ما را نمی بینی ؟
تا کی ؟
صداهامان در گلو خفته
نداهامان به گور خفته
دهان هامان به خون شسته
دعاهامان با دست های بسته با زنجیر
و دل هامان بسته از اندوه مرگ یک برادر یا خواهر
حتا گاه هر دو
گاهي هم پدر - مادر
نمی دانم کاسه صبرت خدایا کی تمام است
رحمتت چیست ؟
حكمت تا به کی ، با قاتلان جان انسان ها
خدای من
ضجه های مادران پیر ،
چشم در راه عصای خویش
قامت آن مرد در مرگ جوان خویش
آری تو نمی بینی ؟
سکوتت چیست ؟
- شاید ما در راه غلط افتاده ایم و چشم هامان خون گرفته ، دل هامان زنگار ؟ -
اما آن هزاران شاهد زنده چشم هاي مان را اشك و دل هامان را سخت سوهان كشيدند -
آی ای تنها یگانه در تمام هستی و عالم
این همه کشتن نمی بینی ؟
یا شاید ؟
خدای من دستیارانت که ها هستند ؟
خوب یا بد ؟
آری تمام ناله هامان را تمام شکوه هامان را برای تو می خوانند ؟
و یا نه ؟
تنها آمار نماز این و آن و ترک آن را بر تو می خوانند و می گویند:
شهر در امن و آمان است و داروغه بیدار است ؟! آی ؟؟؟
می دانی ؟
تمام روز در انتظار مرگ
این لحظه ، نه ، شاید لحظه ای دیگر
تیر ؟
تبر ؟
باطوم ؟
نه ؟
زندان ؟
نه ؟ نه ؟
با تمام درد می گویم به تیرم کُش
به باطومت تمام جسم و جانم را به سان تابلویی زیبا به طرحی نو نقشی بند
ولی زندانیم هرگز
به هر کس بیشتر دوست می داری
تجاوز ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
آی خدای من به هرکس بیشتر دوست میداریش، مرگش را به زندان رژیمی این چنین جلاد
به دژخیمی این چنین بد دین
هیچ کس را به زندان ، سرنوشتش را
به تقدیرش
به هیچ لحظه از عمرش نبد
هرگز
هرگز
به جان خویشتن آری خدای من به جان خویشتن
هرگز
زندان نه
نهههههههههههههههههه
اگر خوابی به امید لحظه ای بیداریت این نامه را تنها نگاهی تند اندازی
ممنونم
اگر تنها یک لحظه از وقت هزاران ، گران بارت
به این داد نامه دهی باز هم ممنون
اگر تنها یک فرمان
عدل را جاری به این دشت بلا باریده گرداني
ممنونم
...
" آی دمت گرم و سرت خوش باد "
دماغت چاق
اگر خواندی این نامه
جوابش را به فرمانی به باریدن اشک آسمان بر تن های بر خاک افتاده در زمین عاشورایي ایران
به یک لبخند ، به یک گریه ، به یک اشک زلال آسمان از گوشه ی چشم ابرهای گَر گرفته
يک پاسخ
نه فرمان ت به کون فیکون کردن اینجا ؟؟؟؟؟؟
نه هرگز
تنها یک پاسخ
مردمان خفته ام را به یک قطره اشک از چشمان مادران پیر، بیدار ساز
دمت گرم باد خدای من
دوستت دارم
بنده ي بي نام و بي جانت
خدا حافظ
۴ نظر:
ممنون که سر زدی
سلام چه تعبیر قشنگی مرسی اومدی و نظر تو گفتی
قربانت
بای
با نگاهی خسته از روزگار منتظر شما هستم
سلام دوست عزیز ازاشنای باشما خوشبختم ممنون ازحضور گرمت منتظرت هستم بیا
ارسال یک نظر