به ا نتقام شادی گذشتگان
کنون چنین پراست روز ما ز اخگر جنون
چنین پر است از عزا
به انتقام مهرگان و جشن شُکر به انتقام شادی و خوشی کنون
تمام شهر روز و شب - حتی زمان خواب - مرگ ، مردن و قتل ، تجاوز و کشتن است
و دود آتش جنون زبانه می کشد
تمام هستی مرا به خاک می برد
ولی شراره ای هنوز به خاک روشن است
به برگ برگ سال نامه بنگر
هنوز دهه اول عذا تمام ناشده - دهه ی دیگر است به روایت دگر
شام غریبان کشتگان دشت بلا
شام نهار
و سپیده دم روز های زوج و شب انتظار که لعن می کنند دایم یزید و غافل از یزیدیان زمان خود
حسین به قتل گاه می رود و خود می برند قاسم زمانه را به حجله گاه مرگ
و می کشند و می کُشند
باز دستانی که به آسمان بلند است و می چکد ز بند بند انگشتشان قطره قطره خون سیاووشان شهر
زیر لب دعای فک کل اسیر
وخود پاسبان سیاه چاله اند این زمان
به برگ برگ رفته ی عمر قسم
ز سنگ پست ترم اگر نشکنم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر