تن و دست و سر و پا
را نمی بخشند دیگر کس را
به تکبیری فرو بستند
دستان را به تکبیر دگر پا را
به تکبیر دگر بعد از آن دگر جان را
بستانند
اذان صبح می خواند
خروس بی محل بانگ را
وضوی خویش می گیرند
به خون غلطیده در خون را
-
نمی گوید که آب قطع
است و خاک پاک دیگر نیست –
به تکبیر ی طناب دار
می رقصد به وقت جان کندن محکوم
و آنسوتر چارپایه زمستی
افتاده از پایه
نماز صبح می خواند میان
برج و بارویی
زندان بان ایمانی
زندان بان ایمانی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر